سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قالب شعر : مربع ترکیب

نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد             با تـیـرگی‌اش نـور خـدا داشته باشد

معجر شد و میخواست بها داشته باشد             تا بر سر خـورشیـد نما داشته باشد


آمـد بـشـود زینت روی سـر زیـنب

می‌خواست که نامش بشود معجر زینب

با نـور نـمـاز شب او نـور گـرفـته             تـا ستـر شده رتبـۀ مـسـتـور گـرفته

در خلوت بی‌بی شرف طور گرفته             به‌به به چنین قرب که اینجور گرفته

از عطر نفـس‌های عـلی تافته باشد

این تافـتـه بایـد که جـدا بـافـته باشد

هرچند حجاب است به سنگر زده کارش             تا حـشر وقـارست بدهکـار وقارش

تقـوا و حیا ریخـته در تار به تارش             از طایـفۀ چـادر زهـراست تـبارش

یک پارچـه اما زره محکـم پـیکـار

نه اینکه زره، معجزه اعـظم پیکار

الحق و الانصاف مهـیای خطر شد             در بحـبوحۀ فاجعه مـردانه سپر شد

هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد             در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد

هرگز که به کوهی گـذر کاه نیفـتاد

یکـبـار به سویـش نـظر مـاه نیفـتاد

سوگند به این کـوه گـسستی نرسیده             به سـورۀ تـوحـیـد شکـستی نرسیده

سوگـند به او پـنجه و دستی نرسیده             یا چـشم بـد مـردم پـسـتـی نـرسـیده

باید که خلایق ز رخـش دور بمانند

هرجا که گذر کرد همه کور بمانند

هرچند که عمریست شده همدم زینب             دارد به دلـش داغ ز قــد خـم زینب

گریان شده و سوخته پای غم زینب             انگارکه او نیست دگر محرم زینب

امـروز بـنـا کـرده کـه آرام بــمـانـد

وقتش شده تا بی‌بی ما روضه بخواند

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گفـتن و از حال گذشته

سخت است بگویم به چه منوال گذشته             با یـاد تو و روضـۀ گـودال گـذشته

من صابـره‌ام بـاز ولی تـاب نـدارم

باور بکن از روز دهم خواب ندارم

رفتی و کسی خنده به این دیدۀ تر کرد             امنیت این قافـله احساس خطر کرد

کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد             آیات حجاب از سر بازار گـذرکرد

تا قرعه بی‌کس شدن افتاد به زینب

شهر پدری خوب محل داد به زینب

درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد             اسلام معـاویـه به اسلام خـدا خورد

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             در کاخ ستم چوب به لبهای اخا خورد

من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت

از ضربۀ شلاق تـمام بدنـم سوخت

حالا شده‌ام خیره به این در تو بیایی             خوبست که این لحظۀ آخر تو بیایی

خواهـر شده‌ام تا که برادر تو بیایی             ای بی‌سر من کاش که با سر توبیایی

این پیرهن توست که برسینه فشردم

یک آب خنک بعـد تو ولله نخوردم

نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.



آمـد بـشـود سـایـۀ روی سـر زیـنب            می‌خواست که نامش بشود معجر زینب



یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گـفـتن از حـال گـذشته



سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد